اینجا مدرسه نیست

اینجا مدرسه نیست

قبل از خواندنم به وبلاگ پیشین سری بزنید
اینجا مدرسه نیست

اینجا مدرسه نیست

قبل از خواندنم به وبلاگ پیشین سری بزنید

همین که سوییچم را روی میز کار گذاشتم چشمم به چراغ چشمک زن تلفن افتاد 4 تماس بی پاسخ از خانه ی مامان!چشمهایم گرد شد و با خودم گفتم  8 صبح خدا به خیر کند باز "د" بابت کارهای سند خانه چه گندی زده که بابا شاکی شده و 8 صبح با من تماس گرفته؟!همان موقع تلفن دوباره زنگ خورد،نفس عمیقی کشیدم و گوشی تلفن را برداشتم...  ادامه مطلب ...

یک روز هم می شود که پرده ها را کنار بزنم یک فنجان چای بریزم و بنشینم رو به باغ سبز پشت خانه و به سکون و سکوتش خیره شوم و با خودم بگویم بالاخره گذشت!

آنروز خواهد آمد که نفس راحتی بکشم  "عسل یادت هست تو خیلی دردها را چند باره و چند باره چشیده ای؟" 

ادامه مطلب ...

این روزها مدام و مدام صدای بحث سیاسی و انتخابات است میان همکاران...

میان دوستانم ...

بین افراد خانواده ...

و من تنها مدام آرزو می کنم به مطالعه حرف نزنیم طوطی نشویم هم جریان موج دروغ و تعصب  اعتقادی نشویم.

مطالعه ی این پست خالی از لطف نیست.

چند وقت دیگر هم چند جنجال با یادآوری گروه جوک وایبری خانوادگی مان که یک آقا درونش عضو بوده به پا کرد اما پرونده ی همه چیز بسته شده بود.من فقط گوش می دادم و فقط نگاه می کردم و سعی می کردم حجم نفرتم را کنترل کنم...نفرت و بیزاری ام عمر چندانی نداشت...فروکش کرد و جای خودش را به بی تفاوتی عمیقی داد...حالا چهار سال از آن ماجرا می گذرد...سال پیش نزدیک تابستان بود که عکسش را توی تلگرام به من نشان داد و گفت:مهرناز شوهر کرده!کتابم را بستم ،چیزی نگفتم و به موهای پسرانه و چشمهای مشکی مهرناز که می خندیدند نگاه کردم.بعد چند ثانیه به چشمان "د" خیره شدم...چند دقیقه بعد پرسید:من بهترم یا شوهرش؟ زنی درونم سلیطه وار فریاد کشید:این همان مرد کثافتیست که به بهانه ی اینکه توی ترافیک خسته شدی و به بیرون ماشین خیره شده ای تو را هرزه می خواند!این همان مردیست که برای حضور در یک گروه  جوک و بهانه ی حضور یک مرد در گروه تو را مدتها آزرده...حالا با وقاحت عکس مهرناز را جلوی رویت گرفته و می پرسد من بهترم یا شوهر او؟؟؟؟لبهایم را به هم فشردم تا در حد خودش رفتار نکنم!این سالها خوب یاد گرفته ام گاهی خودم را کنترل کنم و قبل از هر واکنش فکر کنم.سوال را که پرسید کاملا جدی ایستاده بود و مرا نگاه می کرد....منتظر جواب بود.

بادقت عکس را زوم کردم و بعد از چند ثانیه جواب دادم: سطح سلیقه ش رو اینجوری نمی دیدم!!حتی فکرش رو هم نمی کردم بتونه مردی با اینهمه جذابیت رو بپسنده!! به سلیقه ش نمیومد!! 

ادامه مطلب ...