اینجا مدرسه نیست

اینجا مدرسه نیست

قبل از خواندنم به وبلاگ پیشین سری بزنید
اینجا مدرسه نیست

اینجا مدرسه نیست

قبل از خواندنم به وبلاگ پیشین سری بزنید

همه ی آدمها باید کنارشان چند نفر داشته باشند که هر وقت دلشان خواست توی گروه دوستانه شان بنویسند از حالشان ...مثلا بنویسند که امروز تا حد زار زدن غم دارند یا بنویسند توی جلسه ی کاریشان سوتی قشنگی دادند که خودشان از خجالت آب شدند...مثلا یک روزهایی عکس بگیرند از دسته گل های به آب داده شان یا ذوق خوشگل کردن مو و ناخن هایشان را باهم شریک شوند
اصلا همه ی آدمها نیاز دارند کنارشان آدمهایی باشند که وقتی با همند از پوسته ی مودب و اتو کشیده شان در بیایند و اصلا حساب و کتاب نکنند که اگر فلان کلمه را به کار ببرند ممکن است به چهره ی مودب با لبخند و محترمشان خدشه وارد شود
همه به کسانی نیاز دارند که وقتی کنار آدم خسته کننده ای نشسته اند و مجبورند خمیازه شان را کنترل کنند توی گروه دوستانه شان بنویسند با یک تماس به دادشان برسند.
همه به آدمهایی نیاز دارند که تو را بشناسند و بپذیرند با هر آنچه هستی و میخواهی باشی
راستش را بخواهید هر چه سی سالگی را به جلو میرفتم فکر میکردم چقدر همه مان به بلوغ نزدیک شده ایم
بالغانه میپذیریم که هر انسانی حق دارد هر آنگونه که دوست دارد اعتقادات خودش را داشته باشد به شرطی که به انسان و انسانیت خدشه ای وارد نکند.
گاهی با خودم فکر میکنم کانتکت های گوشی ام را که بالا و پایین کنم یک عالمه دوست تویش پیدا میشود که اگر همه را در یک میهمانی جمع کنم تقریبا از همه قشر آدم هستند.برایم فرقی ندارد که دوستم برای قرار صبحانه که به کافه می آید هنگ آور مهمانی دیشب است یا تا صبح با خدای خودش راز و نیاز میکرده...با مانتوی جلو باز و شلوار زیر زانو می آید یا با چادر ...وقتی می‌نشیند قهوه بخوریم سیگار را همزمان روشن میکند یا درخواست قلیون میدهد یا از من میخواهد برویم قسمت سیگار ممنوع کافه بنشینیم تا سردرد نگیرد
اعتقادم این است که سبک و سیاق زندگی هر آدمی تا وقتی در حیطه ی شخصی خودش قرار دارد تعیین کننده ی رابطه ی ما نیست
میتوانم دوست مذهبی ام را همانقدر دوست بدارم که دوست آتیئستم را و باور من از بیخ و بن با همه شان فرق کند...
این همه پرحرفی از دو میهمانی پشت سر هم در دوروز گذشته می آید

 

ادامه مطلب ...