اینجا مدرسه نیست

اینجا مدرسه نیست

قبل از خواندنم به وبلاگ پیشین سری بزنید
اینجا مدرسه نیست

اینجا مدرسه نیست

قبل از خواندنم به وبلاگ پیشین سری بزنید

دراز کشیده ام روی فرش لاکی جلوی در کشویی بالکن، هر از چندگاهی نسیمی می وزد و پرده ی توری سفید را که بوی صابون میدهد روی صورتم می رقصاند.آفتاب بی جان زمستانی افتاده توی چشمانم و من خیره شده ام به تکانهای برگهای درخت خرمالوی توی حیاط که سرک کشیده اند از لای نرده های بالکن که توی خانه را ببینند.بوی مرزه و ترخون خشک شده که توی روغن تفت داده میشود پیچیده توی اتاق و این یعنی آش چغندرِ مخصوص مادرجان. مخلوطی از رشته و حبوبات خوب پخته شده و سرکه و چغندرهای یک اندازه خرد شده که چاشنی اش نعنا و ترخون و مرزه ی تفت داده شده در روغن است و رنگ صورتی روشنَش دل همه را می برد.مادرجان زیر لب چیزی میگوید و راه می رود.نمی دانم شعر می خواند یا با خودَش صحبت می کند.از آن چای های یک نفره برای من درست کرده است.ازآنها که توی لیوان می ریزد و یک نعلبکی سفید چینی روی آن بر میگرداند تا دم بکشد.می داند من عاشق چای هستم ، امکان ندارد کنارش باشم و برایم چای پشت چای نریزد.صدای پایی آشنا راه پله ها را پر کرده پری ست.ذوق می کنم می نشینم و پرده مثل تور عروس می افتد توی صورتم .از بین نقطه های تور سپید و بوی صابون، پری را میبینم که وارد اتاق می شود، به مادرجان لبخند میزند سلام میدهد و احوالپرسی میکند.چادر مشکی اش کشیده می شود روی زمین و موهای لَخت مشکیَش که با سنجاق کنار گوشهایَش جمع کرده نمایان می شود.مادرجان خوب می داند چادر را به احترام او با خودَش می آورد و من حرص می خورم که مجبور است مدام آن را جمع کند که جلوی دست و پایش را نگیرد.پری مرا نمی بیند که پشت پرده ی توری تازه شسته و آویزان شده نشسته ام .صدای یاکریم های بالای حیاط خلوت همه جا را پر کرده.مادرجان سفره نمی اندازد یک ترمه ی بزرگ را به جای سفره می اندازد روی فرش  و ساعت را نگاه می کند و با لحن گلایه میگوید مثل همیشه دیر می آید.مجید را می گوید.از زیر پرده می آیم بیرون از کنار سبزه ای که مادرجان سبز کرده تا نوروز کنار سفره هفت سینَش باشد رد می شوم.مثل هر سال سبزه ی گنبدی شکل و بزرگی درست کرده و زیرَش همان ظرف مسی دالبر دار را گذاشته ...می روم سمت پری ...پری لبخند می زند و با صدای زیبایَش مثل همیشه می گوید به به عسل جونم کجا بودی بیا ببینمت می روم در آغوشش بگیرم، نزدیک میشوم بوی کرم نیو آ که همیشه به دستهایش می مالد بینی ام را پر می کند بوی موهایَش ، نفس عمیق می کشم، نزدیک تر می شوم خودم را درآغوشش جای می دهم ...صدای یا کریم ها بلند تر می شود صدای خنده های پری، صدای مادرجان و صدای پای مجید که از پله ها می آید بالا...پری؟ بعد از اینهمه دلتنگی می شود در آغوشت بمانم ؟