اینجا مدرسه نیست

اینجا مدرسه نیست

قبل از خواندنم به وبلاگ پیشین سری بزنید
اینجا مدرسه نیست

اینجا مدرسه نیست

قبل از خواندنم به وبلاگ پیشین سری بزنید

این که بروی کنار بساط #چای هیزمی و دو تا لیوان چای #سفارش دهی همینکه چای را از دستت بگیرد لبخند بزند و بگوید ممنون!این که به #کندوان برسی دوتا کاسه آش بخری و برایش ببری...وقتی پایش ‌‌# سر میخورد که #بیفتد تو دستش را بگیری #اینکه چیزی تعریف کند و تو حتی از سر تکلیف لبخند بزنی بنشید جلوی #آینه #موهایش را #خشک کند و تو فقط از کنار اتاق رد شوی ...همینکه حتی در خیال اش تو همراه و همقدم اش باشی! 

صبح بخیر اول اش با تو و #شب #خوش اش باتو باشد 

همینکه #تلفن بزند که بگوید فلان #قبض فلان جاست حتی...

حتی آن #شین لعنتی!!!همانکه پس از #کلمه هایی مثل #کیفش،#کفشش،#خواهرش،#برادرش می 

گویی ...اصلا همین که بگویی خورده بود زمین! یا حال اش بد بود! یا #مریض شده است! همینکه زن دیگری در زندگی ات باشد که #تو #ببینی اش که مریض است بفهمی که #حال اش بد است یا ...همه ی اینها میتواند یک زن را تا مرز #ویران شدن #دیوانه کند!

میتواند اورا وادار کند که بنشیند و روزی هزار بار همه چیز را بچیند و برای خودش یک دنیا بسازد.
زن نباشی نمیتوانی حس #انحصار #طلبی #زنانه را درک کنی...که هر #نفس ات را میشناسد و هر پلک زدنت #برایش ارزش دارد...با لحظه هایش تو را همراه میکند هر لحظه و هر #ثانیه تو را همراه اش دارد...حتی وقتی موسیقی گوش میدهد تو را #تصور میکند، لبخند میزند، دلش غنج میرود و در دلش قربان #صدقه ات میرود...تمام لحظه هایش را سهیم میشوی... و اینها را نمیتواند با #دیگری #شریک باشد...شریک بودن اورا ذره ذره آب میکند و #تدریجی میکشد...

نظرات 1 + ارسال نظر
دوست سه‌شنبه 23 شهریور 1395 ساعت 09:18

کیو میگی عسل. عاشق شدی نکنه

از زنانگی زن نوشتم عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد